دلنوشتهای برای «پوران شریعترضوی»- وداع آخر با دخترک دوردست... - دکتر ناصر فکوهی
تاریخ انتشار: ۲۸ بهمن ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۲۷۸۰۶۴۹
تهران- ایرنا: چه چیز میتوانست، چه چیز میتواند کودکی دوردست و مردی در آستانه کهنسالی چون من را به دخترکی دوردست، زنی کهنسال که امروز از دست رفت، به هم پیوند دهد؟
چه چیز میتوانست و میتواند مرگی که در انتظارش بودیم و از راه رسید، مرگ «پورانخانم» را به مرگ دیگری که حتما از راه خواهد رسید، دیر یا زود، امشب یا شبی دیگر، امروز یا روزی دیگر، مرگ من، به هم پیوند دهد؟
تصویر زیبایی را میبینم: سالهای کهن ِ دخترک ِ دوردست، سالهای پاریس ِ پرشور؛ سالهایی که هرگز او را در قالبی حقیقی در آنها ندیده بودم؛ و بعدها تنها در قاب عکسهایی رنگ و رو رفته کشفشان کردم؛ اما پاریسی که همچون پوران آن را زیستم و لمس کرده بودم: در پیادهروهایش قدم زده و بیشک در همان نقاطی که بارها و بارها از آنجا رد شده بود، گام برداشته بودم، کتابفروشیها و کوچه و خیابانهای ِ تنگ و جذاب کرتیه لاتن: حتما از آنها گذشته بود، عطرش هنوز آنجا بود، و حال من از آنها می گذشتم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
روزی که نخستین بار به پاریس پای گذاشتم، نمیتوانستم از ذهنم دور کنم که این شهر پوران و «دکتر» - آن گونه که ما در خانواده خطابش میکردیم - بوده؛ همینجا، یا جایی درهمین اطراف زندگی کردهاند: و همین، همیشه برایم بخشی از رومانتیسم پاریس بود؛ و همین همیشه، یکی از آن دلایل نامعلومی که مرا به این شهر کشیده بود.
فکر میکردم: شاید اگر آن جوان مزینانی، «دکتر» نمیشد و آن دخترک ِ دوردست «پوران خانم» ما، شاید همیشه در این شهر میماندند، بیآنکه «قهرمان» شوند، شاید هیچ اثری یا اثر محدودی در تاریخ زندگانی ما، از آنها میماند، اما شاید زندگی پرشوری در شهری پرشور را تجربه میکردند؛ با کودکانی که ما هرگز نمیشناختیمشان، و هیچ کس دیگری نیز. زندگی اما، هرگز آنگونه نیست که ممکن است تصوّر کنیم.
هنوز «دکتر» در کش و قوسهای سیاسی و پورانخانم، پُردغدغه از سرنوشت خود و فرزندانش بود که تهران را ترک کردم: شرایط آن بود که نه قرار باشد به پاریس بروم، نه جامعهشناسی بخوانم. ولی سرنوشت به خیال خودش، تکلیف مرا هم روشن کرده بود و آن: پزشک شدن در بریتانیای کبیر. اما کمتر از یک سال بعد، سر از پاریس درآوردم و زندگی بسیار منظم و متین و آرام ِ بریتانیاییام در یک کالج شهرستانی انگلستان را با زندگی ِ کولیواری که در پاریس آغاز کردم و فرورفتن در درسهای پرپیچ و خم و مسیر ِ پُرسراب و پُرابهام علوم اجتماعی تاخت زدم.
همان زمانها، کمی دیرتر یا زودتر بود که یکی از «بزرگترها»ی خانواده، همیشه منظم، درسخوان، مهندس و موفق و مرتب و منظم، دو دخترک نوجوان را در «میدان ایتالیا» به دیدار «خانه من» آورد، از همان پایین بوقی زد: از بالکن طبقه پنجم پایین را نگاه کردم: ماشین بزرگ و زیبا و تمیز و مرتب و خودش را دیدم و دو دخترک ِ آشفته و حیران و شگفتزده از پاریس را. «مهندس موفق» قیافه ژولیده و هنوز خوابآلود ِ مرا از پایین نشان داد و گفت: خوب نگاه کنید! این همان چیزی است که باید از آن پرهیز کنید، درس بخوانید و منظم باشید تا به این سرنوشت گرفتار نشوید! اما هر دو دخترک و بعدها برادرشان، و همه در پاریس، به همین سرنوشت محکوم شدند. گویی این نه سرنوشت من، بلکه سرنوشت پاریس، نه الگوی من، که الگوی پاریس بود. سالها در پاریس این ماجرا را به یاد میآوردیم و میخندیدیم. وقتی هر کداممان به سوی یکی از علوم انسانی کشیده شده بودیم. و وقتی که همه خوشحال بودیم که دخترکی کوچکتر و دوردستتر و دوستداشتنیتر و برای همهمان، عزیزتر هم بود، که در ایران ماند و هرچند دور بود و جایش خالی، اما از چنگ پاریس ِ شورشی ِ علوم انسانی دور ماند و پزشک شد. دخترک، امروز فشار خون همهمان را میگرفت و برای همهمان، توصیههای پزشکی میداد. سالهای پاریس ما، سالهای غریبی بودند، سرشار از خوشبختی و شادمانی شهری که دوستش داشتیم و پولی که نداشتیم و شغلهای پیش پا افتادهای که ناچار به انجامشان بودیم و پول اندکی که فقط یک زندگی فقیرانه را تامین میکرد؛ اما محبتی و عشقی که داشتیم و خاطراتی که هر روز بر تعدادشان افزوده میشد.
خانواده کوچکی بودیم که بعدها بزرگ شد و دخترکان ِ کوچک ِ دوردست ِ آشفته «میدان ایتالیا»، به «عمههایی مهربان» برای فرزندان من تبدیل شدند؛ همان قدر مهربان که دخترعمهام برای من بود: همیشه مثل یک مادر با تمام شادمانیها و گلهمندیهایش و من نیز برخلاف فرزندان ِ خودم، تا به آخر، با همان نامهربانی که از فرزندی ناخلف انتظار میرود برای مادرش داشته باشد، گاه به گاه، با کمتر به دیدنش رفتن و کمتر در آغوش کشیدنش و کمتر قدردانی از محبت یک عمرش: حق داشت که بارها مرا از «لیستش» خط بزند، اما این کار را از قلبش، هرگز نکرد. چون میدانست و میدانستم که نه میخواست، نه میتوانست؛ همچون خودم که نه میخواستم و نه میتوانستم.
سالها بود دریای سیاست ما را، از هم دور میکرد. اما خوشبختانه همیشه ساحلهایی هم بودند که به دور از آن، میتوانستیم باردیگر، گرد بیاییم و خاطرات شهر ِ دور را زنده کنیم. چه شادیها که با او نداشتیم؛ چه دلبستگیها، چه غُرغُرها؛ چه درخواستهایی که از او نمیکردم تا بین من و افراد ِ منظم و مرتب خانواده وساطت کند و از همه بیشتر پدرم، «دایی جان» خانواده، که فقط «پزشکی» را به عنوان علم به رسمیت میشناخت و عمر مرا بر فنا رفته می دانست، که معتقد بود لگد به بختم و به آرزوی او زدهام و به جای ماندن در انگلستان و پزشک شدن، به جایی مثل پاریس، «معلوم نیست برای چه؟!»، رفتهام، آن هم برای خواندن درسی که «معلوم نیست چیست؟!» یا «تازه اصلا معلوم نیست که درس بخواند؟!».
وقتی ساتهمپتون ِ نفرین شده و آن کالج پسران ِ شرور ِ انگلیسی را ترک کردم و سپس با «تحریم» سرسختانه و رسمی پدر، روبرو شدم، «پورانخانم» تنها وکیلم بود که کلامش می توانست پدر را قانع کند که از من پزشک در نمیآید، اما شاید «چیزی» دیگر دربیاید. که نیامد. داییاش، آنقدر او را دوست داشت که میتوانست همه خیانتهای من به «بختم» و «آیندهام» و به آرزوهای پدر را به خاطر گُل روی و مهربانی او ببخشد.
پدرم حق داشت، شاید هم نداشت. همه چیز نسبی است. «بخت» و«آینده» بدین ترتیب به کلماتی تبدیل شدند که همیشه از آنها نفرت داشتم: نه «بخت» برایم هرگز بختی بود که با بدبختی همسایه نباشد، نه آینده، هرگز آیندهای که با سرنوشت نامعلوم و پُرابهام همراه. همان «بختی» که حُکم میکرد، روزی در بلوار سن میشل، خبر درگذشت ِ «دکتر» را از غریبهای بشنوم و روانه همان ساتهمپتون لعنتی شوم تا درون سایههای شوم اندوه و مرگ و نیستی و گریه و آشفتگی فرو روم؛ همان «بختی» که همیشه با یک تلفن «چندشآور» بیوقت، در نیمهشب یا در صبحی زود، خبر «مصیبت» را میدهد؛ همان تلفنی که دو روز پیش مقدمه «خبر» را داد و امروز «خبر کامل» را.
دخترک ِ دوردست را هرگز در جوانی و قدرت زیباییاش ندیدم. از وقتی خود را شناختم او برایم مثل یک عمه مهربان و نه یک دخترعمه، مثل یک مادر و نه یک زن ِ دوردست و شادمان بود. طبعی شوخ داشت و تحملی که برغم بیتحملیهایش همیشه اجازه می داد دُرشت بگویی و دُرشت بشنوی. همیشه با لبخند و خنده. خانه پوران خانم، برایم پناهگاهی دوستداشتنی بود و مشورتهایش با پسرک جوانی که من بودم، برایم لذت بخش بودند، هرچند فکر نمیکردم و حق هم داشت، جدی شان نگیرد. همیشه با غُرغُرهای مهربانانه یک مادر: مادری کردن برای فرزندان ِ خود، همیشه بسیار سادهتر از مادری کردن برای دیگرانی است که هیچ وظیفهای نسبت به آنها نداری. و این را من و شاید بسیاری دیگر، مدیون او باشیم. آنها را نمیشناسم، ولی حتما وجود دارند. سالها بعد وقتی در پاریس و شهرهای دیگر با پوران خانم و بچهها مدتی ولو کوتاه با هم سرمیکردیم، روزها با خوبی و خوشی، با داد و بیدادها و شور و هیجانها، با خندههایی از ته دل و با شوخیهای بیپایان و سربه سر گذاشتنها تکمیل میشدند. آن «ضد الگو»ی کذایی، تا حدی به رسمیت شناخته شده بود. گاه حتی میخواست، حالا من، نقش بزرگتر و واسطه و ناصح را بازی کنم؛ اما خودش زود متوجه میشد که همان نقش «ضد الگو» بیشتر به من میخورد و انتظار چنین چیزهایی، نه آن روز و نه هیچ وقت، از من بیهوده است. کم کم پوران خانم میدید که وساطت هایش برای «دایی جان»، شاید چندان هم بیهوده نبوده اند. وقتی سال ها بعد به ایران آمدم و در بیست سالی که اینجا بودم، شاید تا حد زیادی به رسمیت شناخته شدنم، برایش سادهتر شده بود. اما تصوّرش از «خودخواهی» من هم بیشتر. حق هم بیشک با او بود. مگر میشد حق با او نباشد. مادرها همیشه حق دارند. مادرها نمیتوانند فرزندانشان را دوست نداشته باشند. و وقتی، زنی، وقتی دخترک ِ دوردست ِ سالهای دور ِ پاریس، کودکی غریبه، آن هم نامهربان و شرور را چنان دوست داشته باشد که او دوست داشت، و وقتی طبیعت، دخترک دوردست ِ را از آن فرزند میرُباید، وقتی آن فرزند، برای بار دوم، مادرش را از دست میدهد، و وقتی خاک ِ سرد، او را درون خود میکشد و گریه امان نمیدهد، مگر میتوان از مرگ نفرت نداشت و از بخت نومید نبود و از آینده بیزار...
---------------------------------------------------------------------------------
* استاد دانشگاه تهران
پژوهشم**س.ب
منبع: ایرنا
کلیدواژه: اجتماعي درگذشت پوران شريعت رضوي ناصر فكوهي علي شريعتي
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۲۷۸۰۶۴۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
جنایت به وقت الشفا و ناصر؛ افزایش کشف گورهای دستهجمعی در غزه
وبگاه شبکه خبری الجزیره در مطلبی آورده است: بیش از 300 جسد در محوطه دو بیمارستان بزرگ غزه پس از ماهها محاصره توسط رژیم صهیونیستی کشف شدهاند.
به گزارش خبرگزاری ایمنا، وبگاه شبکه خبری الجزیره نوشته است که کشف یک گور دسته جمعی در داخل مجتمع پزشکی ناصر در خان یونس در جنوب نوار غزه با غم و اندوه و وحشت فلسطینیها و محکومیت سازمان ملل مواجه شده و این نهاد خواستار تحقیقات شفاف و معتبر درباره این جنایت جدید شده است.
بیش از ۳۰۰ جسد تا کنون پس از عقبنشینی ارتش رژیم صهیونیستی از بیمارستان در ۷ آوریل کشف شده است. شورای حقوق بشر سازمان ملل روز سهشنبه گفت اجساد بیشتری در بیمارستان الشفاء شهر غزه، بزرگترین مرکز بهداشتی غزه پیدا شده است. پس از پایان محاصره دو هفتهای بیمارستان شفا، این نهاد وضعیت ساختمان را به عنوان یک پوسته خالی توصیف کرد.
گورهای دسته جمعی در دو مرکز پزشکی بزرگ غزه از جمله گورهای متعددی هستند که از زمان آغاز جنگ رژیم صهیونیستی علیه نوار غزه کشف شدهاند. جنگی که از ۷ اکتبر منجر به کشته شدن بیش از ۳۴۰۰۰ فلسطینی شده است.
چه چیزی تا کنون پیدا شده است؟گروه دفاع مدنی غزه گفته که تا کنون بیش از ۳۰۰ جسد در گور دسته جمعی مجتمع پزشکی ناصر پیدا شده است. به گفته هانی محمود، خبرنگار الجزیره، زنان، کودکان، بیماران و کادر پزشکی از قبر دستهجمعی بیرون آورده شدهاند.
وی افزود که کادر پزشکی و افرادی که قبل از خروج ارتش اسرائیل موفق به ترک بیمارستان شده بودند، صحنههایی از «وحشت، کشتار دستهجمعی و دستگیریها را توصیف کردند که گویی کل بیمارستان از محل شفا به قبرستانی عظیم تبدیل شده بود.»
به گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس، گروه دفاع مدنی روز دوشنبه اعلام کرد که بسیاری از اجساد را از گورهای موقت در داخل مجتمع ناصر کشف کرده است، زیرا محاصره ساختمان توسط رژیم اسرائیل از دسترسی به گورستانها جلوگیری کرده بود.
راوینا شمدسانی، سخنگوی دفتر حقوق بشر سازمان ملل متحد، گفت که برخی از اجساد پیدا شده در بیمارستان خان یونس «در حالی که دستانشان بسته و لباسی بر تن نداشتند» بیرون آورده شدهاند.
گور دستهجمعی چیست؟بر اساس گزارش الجزیره، هیچ تعریف بینالمللی از گور دسته جمعی وجود ندارد. با این حال، کارشناسان پزشکی قانونی پدیده گور دستهجمعی را به عنوان «محل دفن بقایای افراد متعدد، اغلب کنار همدیگر» تعریف میکنند.
در گزارش سازمان ملل که در اکتبر ۲۰۲۰ منتشر شد، نوشته شده که گورهای دسته جمعی لزوماً محل دفن یا آرامگاه نهایی نیستند، بلکه «محل جنایات یا مرگ دسته جمعی هستند».
در این گزارش همچنین آمده است: «آنچه گورهای دسته جمعی را از سایر مکانهای دفن دستهجمعی متمایز میکند، نقض حقوق شخصی و آئینها وداع نهایی، سرکوب یا حتی از بین بردن هویت فردی، فرهنگی یا مذهبی در مرگ است.
واکنش فلسطینیها و رژیم صهیونیستی چه بوده است؟دفتر رسانهای دولت غزه، رژیم صهیونیستی را مسئول این گورهای دستهجمعی دانست و کشف آنها و وضعیت کلی مجتمع پزشکی ناصر را «جنایت شنیع» خواند.
در این بیانیه آمده است: «دوبار حمله به آن و تخریب برخی از بخشهایش، نشاندهنده گستردگی وحشیگری این [موجود] اشغالگر و بیاخلاقی ارتش آن است که تمام جنبههای زندگی و ابزار بقا در نوار غزه را نابود میکند. ما از دادستان دیوان کیفری بینالمللی میخواهیم که این کشتار ارتش اشغالگر در مجتمع ناصر و همچنین مجتمع الشفاء را با تمام جزئیات آن، چه علیه مقر این دو مجتمع و چه علیه شهروندان، آوارگان و تیمهای پزشکی و رسانهای داخل آن بررسی کند.»
ارتش رژیم صهیونیستی روز سه شنبه در بیانیهای اعلام کرد که ادعای دفن اجساد فلسطینیها «بیاساس و شواهد» است. در ادامه حتی افزوده است که در جریان عملیات خود در منطقه بیمارستان ناصر، اجساد دفن شده توسط فلسطینیها را برای یافتن گروگانها و مفقودان «آزمایش» کردهاند.
ارتش رژیم اشغالگر همچنین ادعا کرده است: «این معاینهها با دقت و منحصراً در مکانهایی انجام شد که اطلاعات حاکی از حضور احتمالی گروگانها بود و اجساد معاینه شده که متعلق به اسرای اسرائیلی نبودند، به محل خود بازگردانده شدند».
واکنشهای بینالمللی به این واقعه چه بوده است؟سازمان ملل خواستار «تحقیق روشن، شفاف و معتبر» درباره گورهای دسته جمعی کشف شده در این دو بیمارستان شد. سخنگوی دفتر حقوق بشر سازمان ملل متحد خواستار تحقیقات مستقل و شفاف در مورد مرگها و اجساد یافت شده شد و گفت: «با توجه به جو حاکم بر معافیت از مجازات [برای اسرائیل]، این امر باید شامل بازرسان بینالمللی نیز شود».
سخنگوی سازمان ملل گفته است بازرسان معتبر باید به این مکانها دسترسی داشته باشند. اتحادیه اروپا روز چهارشنبه از درخواست سازمان ملل برای انجام تحقیقات مستقل حمایت کرد.
پیتر استانو، سخنگوی اتحادیه اروپا گفت: «این چیزی است که ما را وادار میکند تا خواهان تحقیقات مستقل درباره همه سو ظنها و همه شرایط باشیم، زیرا در واقع این تصور را ایجاد میکند که ممکن است نقض حقوق بشر بینالمللی صورت گرفته باشد. به همین دلیل است که انجام تحقیقات مستقل و اطمینان از مسئولیتپذیری مهم است.»
در واشنگتن، ودانت پاتل، سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا، کشف گورهای دسته جمعی را «بسیار نگران کننده» توصیف کرد و افزود که مقامات آمریکایی از رژیم اسرائیل درخواست اطلاعات کردند.
وزارت امور خارجه عربستان سعودی در بیانیهای جنایات جنگی شنیع مستمر و کنترل نشده توسط نیروهای اشغالگر رژیم صهیونیستی را محکوم کرد که آخرین آن گورهای دسته جمعی کشف شده در مجتمع پزشکی ناصر در شهر خان یونس است.
چه تبعات قانونی وجود دارد؟به گفته ولکر ترک، مسئول حقوق بشر سازمان ملل متحد، «بیمارستانها بر اساس قوانین بینالمللی بشردوستانه از حمایت بسیار ویژه برخوردار هستند. واضح بگویم، کشتن عمدی غیرنظامیان، بازداشتشدگان و سایر افرادی که در حال جنگ هستند [معلول یا مجروح] جنایت جنگی است.»
جنگ رژیم صهیونیستی در غزه مورد انتقاد شدید نهادهای بینالمللی و گروههای حقوق بشری قرار گرفته است. یک بازپرس سازمان ملل ماه گذشته در گزارشی گفت که دلایل منطقی وجود دارد که بپذیریم رژیم صهیونیستی در جنگ خود علیه غزه نسلکشی کرده است.
در ژانویه، دیوان بینالمللی دادگستری به رژیم اسرائیل دستور داد از هرگونه اقدامی که ممکن است تحت کنوانسیون نسلکشی قرار گیرد خودداری کند و مطمئن شود که سربازانش هیچ گونه اقدام نسلکشی علیه فلسطینیان در غزه انجام نخواهند داد. رژیم صهیونیستی ادعای نسل کشی را بی اساس توصیف کرده است.
کد خبر 747906